زن به شوهرش میگه : تو هندوستان یک زن رو به قیمت یک گوسفند فروختند.. به نظر تو این بی انصافی نیست؟؟؟ شوهره میگه : نه اگه زن خوبی باشه می ارزه…
.
.
.
دغدغه های پسر جوان :
کار ندارم ، پول ندارم ، سربازی نرفتم ، ماشین و خونه ندارم ، و …
دغدغه های دختر جوان :
لاک ناخونم پاک شده ، مهری سرویس طلا خریده ، دختر خاله ام ماشین داره ، مامان غذای خوب نمی پزه ، عروسکمو هنوز نخوابوندم!
.
.
.
زن از شوهرش می پرسه: عزیزم ، تو منو دوست داری؟
مرد میگه : خوب معلومه عزیزم ، اگه دوست نداشتم چطور می تونستم هر شب بیام خونه پیشت وقت و عمرم رو تلف کنم!!!
.
.
.
زنها دو وقت گریه می کنن: وقتی فریب می خورن ، وقتی می خوان فریب بدن.
.
.
.
بزرگترین گناه؟ شوهر نداشتن
بزرگترین تفریح؟ شوهر سرکار گذاشتن
بزرگترین کار؟ شوهر تربیت کردن
بزرگترین شگفتی؟ شوهرعاقل دیدن
بزرگترین آرزو؟ داشتن مردی به اسم شوهر
.
.
.
آدما می تونند دختر باشن اما دخترا نمی تونند آدم باشن
.
.
.
نصیحت خنگول به پسرش : هیچ وقت زن نگیر به پسرت هم بگو زن نگیره!
.
.
.
هشدار به دخترهای دم بخت ، دخترهای چینی با مهریه ی کم در راهند… بجنبید.
.
.
.
پیامی برای دختران : ز گهواره تا گور دانش بجوی چون از شوهر خبری نیست!
.
.
.
پسره: من تا 25 سالم نشه ازدواج نمیکنم
دختره: منم تا ازدواج نکنم 25 سالم نمیشه
.
.
.
7دخترلاغر 7پسرچاق راخوردند
تعبیر: قحطی شوهر در راه است
.
.
.
سربازی راهیست برای آدم کردن پسرها…
اما هیچ راهی برای آدم کردن دخترها وجود نداره!
.
.
.
سلام ، شنیدم پنج شنبه جشن نامزدیته ، خیلی خوشحال شدم . تبریک میگم.
ستاد پیشگیری از افسردگی دختران دم بخت
.
.
.
غضنفر به زنش میگه میخوام برای تعطیلات ببرمت دور دنیا
زنش میگه : نه ! بریم یه جای دیگه
.
.
.
شوهره میاد خونه به زنش میگه:
من برای شام دوستمو دعوت کردم خونه مون
زنش میگه: چرا این کار رو کردی، ببین خونه چقدر بهم ریخته است
ظرفا کثیفن، هیچی هم برای خوردن تو یخچال نیست
شوهره میگه: میدونم ولی اشکالی نداره
زنه میگه: اگه میدونی، پس چرا دوستت رو دعوت کردی؟
شوهرمیگه: آخه اون زده به سرش بره زن بگیره
.
.
.
درخت مکر زن صد ریشه دارد / فلک از دست زن اندیشه دارد!
.
.
.
مرد دوستی را کشف کرد و عشق اختراع شد
زن عشق را کشف کرد و ازدواج را اختراع کرد!
مرد تجارت را کشف کرد و پول را اختراع کرد
زن پول را کشف کرد و « خرید کردن » اختراع شد!
از آن به بعد مرد چیزهای بسیاری را کشف و اختراع کرد
ولی زن همچنان مشغول خرید بود
.
.
.
فرهنگ لغات زنان : 1? آره یعنی نه 2? نه یعنی آره 3? ما با ید با هم حرف بزنیم یعنی بشین فقط گوش کن 4? هر کار دوست داری بکن یعنی بکن ولی بعد دهنت سرویسه 5? چقد منو دوست داری ؟ یعنی یه گندی زدم می خوام بگم 6? دو دقیقه دیگه حاضرم یعنی دو ساعت علافی
.
.
.
بهانه ی دخترا: 1 – فاصله سنی مون خیلی زیاده(یعنی خیلی از مرحله پرتی) 2 – من به تو علاقه به اون صورت ندارم (یعنی خیلی بد هیکلی) 3 – من الان تو موقعیت بدی هستم (یعنی دلم یه جا دیگه گیره) 4 – تقصیر تو نیست تقصیر منه (یعنی عجب غلطی کردم با تو آشنا شدم) 5 – من تو رابطه مون از هیچ کاری دریغ نکردم (یعنی هر غلطی خواستم کردم) 6 – دیروز یه خواستگار دکتر داشتم (یعنی زودتر بیا منو بگیر )
.
.
.
مهمه که بتونی دختری رو پیدا کنی که باباش پولدار باشه، دختری که خوش تیپ باشه، دختری که دوستت داشته باشه
ولی مهم تر از همه اینه که این 3 تا دختر نباید همدیگر رو بشناسن
.
.
.
اگر طاووس برای ناز کردن و روباه برای فریب دادن وتمساح برای اشک ریختن وکلاغ برای قارقار کردن داشته باشی دیگر نیازی به زن گرفتن نداری
.
.
.
همیشه پشت سر هر مرد موفق ، زنی است که نتونسته جلوی موفقیت شو بگیره
.
.
.
یه روز یه دختر دعا می کنه خدایا : من چیزی برای خودم نمی خوام فقط یه داماد خوب و خوشگل نصیب مادرم کن
.
.
.
دعای دختر مجرد
اللهم عجل فی ازدواجنا و تکمیل دیننا و ارزقنا زوجا الذی رفیعا مدرکا و قدا رشیدا و مالا کثیرا و بیتا مستقلا و سیاره البرشیا
.
.
.
دختر:موجودی است که وقتی تعجب میکند میگوید واااااااااا!! و وقتی خوشحال است میگوید بمیری الهییییییی!! وقتی غمگین است آه میکشد و وقتی میترسد جیییییییغ بنفش میکشد . وقتی بدش می آید میگوید ویشششش . وقتی خوشش می آید میگوید ووییییی. همه عناصر ذکور گیتی در عشق او واله و سرگردانند . تاریخ تولد و شماره کفش با جناق پسر عمه ی دختر خاله ی داماد همسایه ی پوریا پور سرخ را میداند .از سوسک اصولا نمیترسد بلکه چندشش میشود
.
.
.
پدر برای اولین بار دید که دخترش به جای اینکه دو ساعت با تلفن حرف بزنه بعد از یک ربع حرف زدن تلفن رو قطع کرد. پدر پرسید: کی بود؟ دختر جواب داد: شماره رو عوضی گرفته بود
.
.
.
میدونی چرا خانم ها کمتر فوتبال بازی می کنند؟
چون کمتر پیش میاد که یازده تا خانم راضی بشن همزمان یه جور لباس بپوشن
که بگذارکسی دلتتنگ باشد
برگ از درخت خسته شده *پاییز همش بهونست
بودیم و کسی پاس نمیداشت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
ز کویت رفتم و الماس ِ طاقت بر شکستم برو با یار ِ خود بنشین که من بارِ سفر بستمکه بعد ِ رفتنم جانا هزار افسوس خواهی خورد فلانی یار ِ خوبی بود و من ،قدرش ندانستم
گرچه دوست نمیخرد ما را به ریالی
ولی نفروشم تار مویش به جهانی
وقتی دلمو شکستی حس کردم بیشتر دوستت دارم
چون حالا دلم چندین تیکه داشت که هر کدوم جداگونه دوستت داشت..
فکر میکردم که برام یه رفیق و همدمیتو کویر آرزو باران رحمتیبه گمونم آخر عاشقای عالمی
بذار راحتت کنم >>> فکر میکردم آدمی…!!!!
چقدر سخته
کسی رو که دوستش داری نتونی بهش بگی که دوستش داری وچقدر
بده که کسی تورو دوست داشته باشه واینو نتونه بهت بگه.
چقدر سخته
تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید وبجاش یه
زخم همیشگیرو قلبت هدیه داد زول بزنیوبجای اینکه
لبریز کنید و نفرت شی حس کنی که هنوز هم دوسش داری.
چقدر سخته
دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که
یبار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده.
چقدر سخته
تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما
وقتی دیدیش هیچیزی بجز سلام نتونی بگی.
چقدر سخته
وقتی که پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه
اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که هنوز دوسش داری.
چقدر سخته
گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار
بار خودتو بشکنی و اونوقت آروم زیر لب بگی
گل من
باغچهء نو مبارک
آرزو دارم شبی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
میرسد روزی که بی من لحظه ها را سرکنی
میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی
میرسد روزی که شبها در کنار عکس من
نامه های کهنه ام را مو به مو ازبر کنی
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده. فکر نکن بی وفا هستم، دلم از سنگ نشده… اعتراف می کنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم. باور نمی کنم اینک بی تو ام. کاش می شد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری کاش می شد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی تا دوباره به چشمهایت خیره شوم، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم… کاش می شد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم، با چشمهایم نازت کنم. در حسرت چشم هایت هستم، چشم هایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه می شد. بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده. در حسرت گرمی دستهایت، تا کی باید خیره شوم به عکس هایت، هنوز هم عاشقم، عاشق آن بهانه هایت… کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم، کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکی نبودم. هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچ گاه ندیدم تو را، چشم هایم را بستم و باز هم دیدم تو را.
هر چه خواستم دلم را آرام کنم ، آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت، هر چه خواستم بگویم بی خیال، بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم… می خواستم با تنهایی کنار بیایم، دلم با تنهایی کنار نیامد، می خواستم دلم را راضی کنم، یاد تو باز هم به سراغم آمد، می خواستم از این دنیا دل بکنم، دلم با من راه نیامد… بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست، بدجور از نبودنت شاکی است، هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست…
حتماً در روزهای گذشته که خبر مرگ مایکل جکسون (م 29 آگوست 1958، ف 25 ژوئن 2009) خواننده مشهور پاپ و راک ملقب به سلطان پاپ و اخبار ضد و نقیضی که درباره او بر سر زبانها بوده را شنیده اید.
مطلب را می خواهم از جایی شروع کنم که شایعه «مسلمان شدن»، بهتر بگویم «شیعه شدن» او در ماه نوامبر سال 2008، که متعاقب اجرای آهنگ تشکر از خدا «give tanks to allah» (که ظاهراً خواننده آن فرد دیگریست نه مایکل جکسون)، مطرح گردید. این ادعا اولین بار این در روزنامه «سان» انگلیس منتشر شد و جنجال زیادی در رسانه های غربی به پا کرد.
این روزنامه اعلام کرد که مایکل جکسون با ذکر شهادتین توسط یک امام جماعت شیعه و در خانه دوستش در لس آنجلس به دین اسلام گروید، و نام «میکائیل» را برای خود برگزید. و در حالی که لباس سنتی اسلامی بر تن کرده بود طی مراسمی در حضور یک روحانی اعتقادش به قرآن و اسلام را اعلام کرد.
به هر حال ماجرای شیعه شدن این خواننده راک چندان عجیب نیست! البته شاید اگر نگاهی به احوال جکسون در آن روزها بیاندازیم، چندان متعجب نشویم!
این ادعا (شیعه شدن او) در حالی مطرح گردید که مایکل قرار بود طی روزهای آتی در دادگاه عالی لندن حاضر شود و در برابر شکایت فرزند پادشاه بحرین «شیخ عبدالله بن حمد الخلیفه» از خود دفاع کند.
چرا که این شیخ عرب مدعی بود، پس از محاکمه «مایکل» به جرم کودک آزاری مبلغ «7 میلیون دلار» به وی کمک کرده که آلبوم جدیدش را آماده و به فروش برساند. و تاکنون این پول عودت نشده است.
بله. اتهام «کودک آزاری» آنهم از نوع «تجاوز جنسی».
طبق گزارشات موجود مایکل جکسون از زمانی که از اتهامات کودک آزاری در کالیفرنیا تبرئه شد آمریکا را ترک و در بحرین اقامت گزید. و در سال 2005 تا 2006 در این کشور بسر می برده است.
حال سوال این است؛ واقعاً چرا باید کسی مانند جکسون که تمام وجودش با «راک» و موسیقی غربی، آنهم با آن شیوه خاص خودش عجین شده، دست از همه مظاهر دنیای غربی بشوید و به اسلام گرایش پیدا کند؟ آیا این قدرت نفوذ اسلام است؟! یا اینکه سیاستی دیگر در پس آن نهفته است؟
حتماً می دانید؛ او جزو تعداد معدود هنرمندانی است که برای بار دوم به تالار مشاهیر «راک اند رول» راه یافته است.
«راک اند رول» سبکی از موسیقی است که ارتباط معناداری با فرقه «شیطان پرستی» دارد. و بسیاری از محققین آن را «موسیقی شیطان» می نامند. که با توجه به زوایای مختلف راک نمی توان به سهولت از کنار این سبک گذشت.
تجربه تاریخ بسیار نشان دادهکه افرادی برای فرار از فشار های اجتماعی و... دست به اقدامات عجیبی می زنند. همانگونه که «مایکل جکسون» چنین کرد.
چه کسی می تواند باور کند که او «شیعه» شده باشد؟ با کدام منطق می توان قبول کرد؟
شاید بتوان گفت که مگر خداوند نمی تواند کافری را اصلاح و به راه راست هدایت کند؟!
اما خواننده محترم حتماً می داند که هدایت زمینه می خواهد. هدایت، امر الهی است. نه اینکه هر فردی ادعا کند، آن وقت او را هدایت یافته بدانیم.
بله به ما ارتباطی ندارد که هر کس چه اعتقادی دارد، و خداوند چگونه ممکن است کسی را هدایت کند.
اما قبول آن پس از آن کش و قوسهای دادگاهی با آنهمه جار و جنجال تبلیغاتی سخت است. و به نظر کمی ساده لوحانه می آید.
به ما ارتباطی ندارد که او رستگار شده یا نه. که اگر واقعاً این طور باشد و حقیقتاً مسلمان شده باشد، جای تبریک دارد. اما در دنیای سیاست امروز، هر ترفندی برای خدشه دار کردن اسلام توسط غزب به اجرا گذاشته می شود. و هر کس ممکن است آلت دست سیاست بازان قرار گیرد.
چرا باور آن سخت است که مسلمان شدن «جکسون» ممکن است به این خاطر باشد که تمام اتهامات تجاوزات جنسی، کلاه برداری و... بعد از مسلمان شدن او به اسم اسلام نوشته شده و هدف دشمن ضربه زدن به اسلام باشد؟! مگر سخت است که تصور کنیم دشمن از چه ابزارهایی می توان استفاده کند؟!
به خاطر بیاوریم که غرب برای ضربه زدن به اسلام چه اندیشه هایی در نپروراندهو چه اقدامات ننگینی که مرتکب نشده است.!!
در انتهای این نوشتار به یکی از ترفندهای غرب اشاره کرده، باشد که بصیرت لازم به دست آید. چرا که آن وقت است که می توان با چشم باز به جهان اطراف نگریست.
حتماً خوانتندگان محترم نام «فرانسیس فوکویاما» متفکر آمریکایی را شنیده اند. ایشان کتابی به نام «پایان تاریخ» دارند که درباره موارد متعددی از اتفاقات و روشهای مقابله با آن در آخر الزمان اشاره می کند. که عمدتاً روشهای مقابله با اسلام است.
آقای «فوکویاما» در کتاب «پایان تاریخ»، ضمن تأیید جنگ آخر الزمان و قطعی بودن آن، می گوید: این جنگ حتمی است ولی برنده این جنگ، غرب نیست.
ایشان پس از کنفرانس اورشلیم، یک مهندسی معکوس برای شیعه و یک مهندسی درست برای غرب می نویسد. و در تبیین چگونگی تغییر انگیزه ها و اندیشه ها می گوید: شما بیایید برای غرب یک «امام زمان»، یک «کربلا» و یک «ولی فقیه» درست کنید. البته لازمه این کار این است که ما یک مکتب جدیدی بسازیم.
سپس خود او مکتب جدیدی به نام «اوانجلیس» عرضه کرد. که در آن «عیسی ناصری» خواهد آمد.
او هـر چه درباره «امام زمان (عج)» بیـان شده است به «عیسی ناصری» نسبت داده است. و گفته است زمانی که دنیا پر از ظلم و جور می شود، عیسی ناصری می آید، تا دنیا را پر از عدل و داد کند و...
حال با این نمونه بارز، آیا «مایکل جکسون» شیعه شد؟؟؟