بزرگتر که شدم .... داستانی خواهم نوشت که کلاغ هایش قصه ببافند و آدم ها را به هم برسانند ...
جلوی بعضی خاطره ها باید نوشت آهسته به یاد بیاورد خطر ریزش اشک
.
.
تند می شوی.........
تلخ می شوی...........
و به عزیزترینت....پرخاش میکنی. و ناگهان.به خو می آیی . و پوزش می خواهی
این علامت عشق شما نسبت به آن هاست....
سرخ می شوی وقتی میشنوی دوستت دارم !
زرد می شوم وقتی میشنوم دوستش داری!!!
چهارشنبه سوری راه انداخته ایم...
سرخی تو از من ... زردی من از تو !
همیشه من می سوزم و همیشه تو می پری...
تو رو ساختم با اون برفا آدم برفی
تو اون شب اومدی دنیا آدم برفی
شبی که عمرش از هر شب درازتر بود
به اون شب ما میگیم یلدا آدم برفی
یه جورایی من و تو عین هم هستیم
تو هم تنها منم تنها آدم برفی
من عاشق بودم و خواستم پناهم شی
تو هم عاشق بودی اما آدم برفی
همه انگاری اونین که کم دارن
تو بودی عاشق گرما آدم برفی
منم از عشقمو اسمش واست گفتم
نوشتم با دلم زیبا آدم برفی
تو خندیدیو گفتی قلبت از یخ نیس
تو عاشق بودی عین ما آدم برفی
تو گفتی که براش میمیری و مردی
آؤه مردی همون فردا آدم برفی
تو روحت هر سحر خورشیدو میبینه
میبینیش از همون بالا آدم برفی
ببخشید که واسه بازی تورو ساختم
قرارمون شب یلدا آدم برفی.....