سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مو های حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست او به موهای خود glat میزند

 

دیروز که حسنک با کبری چت می کرد کبری گفت:تصمیم بزرگی گرفته است

کبری تصمیم گرفته بود حسنک را ول کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می

کرد

 

پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود

او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پترس در حال چت کردن غرق شد

 

و برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار ه آن سرزمین برود اما کوه رویریل ریش کرده بود.

ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت,ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش رادرآورد

ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله ی دردسر نداشت

 

قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد.کبری و مسافران قطارمردند اما ریزعلی بدون توجه به خانه برگشت.

 

خانه مثل همیشه سوت و کور بود

الان چند سالی هست که کوکب همسر ریزعل مهمان ناخوانده ندارد.

او پول ندارد تا شکم مهمان هارا سیر کند او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد

 

او آخرین بار که گوشت خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروختاما او از چوپان گله ندارد

چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد....


   مدیر وبلاگ
نویسندگان وبلاگ -گروهی
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :65
کل بازدید : 259243
کل یاداشته ها : 373


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ