قسمت این بود ز عشق تو پریشان باشم
عاشق خسته دل بی سرو سامان باشم
قسمت این بود ز دوری تو من غنچه صفت
همه شب تا به سحر سر به گریبان باشم
روزگاری ست دل افتاده به دریای غمت
من گرفتار در امواج خروشان باشم
اشک از کاسه چشمان ترم می جوشد
تا به کی شاهد شبگریه پنهان باشم
دانی که چرا رفت وچرا اشک دلم ریخت؟!
او رفت و مسافر شد و از عشق گذر کرد
گر اشک به پشت سر او ریخته بر خاک
زینروست که او از من واز عشق حذر کرد
پشت سر او ریخته ام آب به اشکم


   مدیر وبلاگ
نویسندگان وبلاگ -گروهی
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :8
بازدید دیروز :7
کل بازدید : 266314
کل یاداشته ها : 373


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ